ادامه تنش آفرینی و در گیری های تازه بین ایران و غرب

 

    حاکمیت جمهوری اسلامی سال‌ها ست که با لجاجت برنامه غنی سازی اورانیوم  را پیش می‌برد و با برخوردی دو گانه با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی زمینه تحریم اقتصادی و فشار هر چه بیشتر بر زندگی ملیون ها نفر در کشورمان را فراهم ساخته است. رژیم از یک سو بازرسان را برای بازدید از تأسیسات اتمی به ایران دعوت می کند و از طرف دیگر با جلوگیری از باز دید آن‌ها به شک و تردید بیشتر دامن می‌زند و بهانه بدست کشورهای امپریالیستی جهت لشگر کشی و اتخاذ سیاست‌های تجاوز کارانه می دهد. از جمله نمونه‌های بر خورد دوگانه را روز سه شنبه ,۲۱ فوریه، شاهد بودیم. برنامه آژانس در این سفر بازدید از چند پایگاه غنی سازی و گفتگو با بعض دانشمندان شاغل  پیرامون کیفت کارشان بود. آژانس پس از بازدید از یک پایگاه اجازه می‌خواهد که از پایگاه « پرچین » در جنوب کشور هم بازدید کند. باوجودی که قبلاً به آن‌ها در سال ۲۰۰۵ اجازه بازدید از این پایگاه را داده بودند، این بار جلوی آن‌ها گرفته شد و آن‌ها بدون نتیجه باز گشتند. تعجب‌آور اینکه علی رغم بی حاصل بودن سفر آژانس، سخنگوی وزارت خارجه، آقای مهمان پرست، به رسانه‌های دولتی گفت که: « همکاری ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در عالیترین سطح است ! »

    اجازه دادن آژانس بین‌المللی انرژی اتمی که به هدف بازدید از پایگاه های غنی سازی اورانیوم به ایران سفر کرده بود، به یک پایگاه هسته ای و راه ندادن آن به پایگاه دیگر, نقض غرض است و جدی نگرفتن مساله ای که نه تنها به سلامت و امنیت هفتاد و پنج ملیون مردم ایران، بلکه به امنیت منطقه و جهان نیز ارتباط پیدا می کند. کشور ما با داشتن منابع انرژی کافی نیازی به انرژی هسته ای ندارد و ما اساساً مخالف ایجاد آن، خواه با تکنولوژی مدرن، خواه با تکنولوژی چهل سال پیشی هستیم که رژیم از آن استفاده می‌کند و همانطور هم که قطعنامه ۲۴ نوامبر سال ۱۹۶۱  سازمان ملل متحد نیز استفاده از آنرا مغایر اصول و منشورهای بین‌المللی چون منشور سنت پترزبورگ ( ۱۸۶۸ )، پروتکل ژنو ( ۱۹۲۵ ) و کنفرانس بروکسل ( ۱۹۷۴ ) دانسته است، بر این باوریم که بی توجهی رژیم به این منشور ها از یک سو و تبلیغ حذف اسرائیل از جغرافیای جهانی که بارها خامته ای و احمدی نژاد تکرار کرده اند و موضع خصمانه دولت اسرائیل نسبت به ایران از دیگر سو، میتواند به جنگی علیه کشور ما منتهی شود که پی آمدهای آن برای مردم ما و جهان فاجعه بار خواهد بود.

     هم‌ اکنون نیز این تنش‌ها  و تحریم اقتصادی تأثیر سوء خود را بر جامعه گذاشته است. مواد اولیه کمیاب شده و دولت مجبور است برای خرید غله و بمنظور متوقف نشدن صدور مواد خام، از ذخائر طلا استفاده  کند. در حالی که قیمت برنج نسبت به سال ۲۰۱۱ دو برابر و قیمت گوشت سه برابر و به کیلویی بیست یورو رسیده است، ( ۱ ) خامنه ای در نماز جمعه ۱۴ بهمن می گوید: « نباید القاء بحران کرد. سعی می‌کنند با هزار وسیله اثبات کنند که در ایران بحران هست. چه بحرانی ؟ کدام بحران ؟ » این در حالی است که هنوز مرکب گفته  عسکر اولادی، رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین، بر صفحات روزنامه‌ها خشک نشده، آن جاکه او ضمن اشاره به تورم دی ماه که ۴۰ در صد است، اعلام کرده است: « با واردات دلار ۱۶۰۰ تومانی و وضعیت فعلی تولید، تا ۶ ماه دیگر در کشور قحطی داریم. »

      تذکر عسگر اولادی یا هر فرد درون حلقه حاکمیت که به مسائل اقتصادی آگاهی داشته باشد، برای خامنه ای که می‌خواهد با عوامفریبی و برزرگ نمایی های مضحک مسائل حاد جامعه و بحران سیاسی و اقتصادی گریبانگیر آنرا نادیده بگیرد، بی اثر است. حاکمیت به رهبری مطلق خامنه ای بجای خنثی کردن اثرات تحریم اقتصادی و از بین بردن زمینه‌های جنگی که سایه اش بر منطقه سنگینی می کند، همان مشی همیشگی تشنج زایی و تحریک اسرائیل و غرب را ادامه میدهد. کشتار جنایتکارانه دانشمندان کشور را با بمب گذاری در هند، گرجستان و تایلند پاسخ میدهد. محمد حجازی، معاون نیروی مسلح، در عین تهدید به عملیات نظامی پیش گیرانه گفت: « استراتژی ما این است که اگر دشمنان ما بخواهند منافع ملی ایران را به خطر بیاندازند و چنین تصمیمی بگیرند، ما بدون اینکه منتظر عملیات آن‌ها باشیم، دست به عمل خواهیم زد. » ( ۲ )

      این زور آزمایی ها به رغم خوش بینی رژیم و تبلیغ ابر قدرت بودن و مبارز طلبی، دودش تنها به چشم مردم ستمدیده ایران می‌رود که زیر چرخه گرانی و تورم زمین گیر شده اند. رویکرد رژیم به تحریم ها و بی جواب گذاشتن مساله اتمی بیشترین سود را به جیب دیگر کشورهای صادر کننده نفت سرازیر کرده است و نه ایران که در اثر بایکوت اقتصادی و تحریم نفتی مشتریان هر چه بیشتری را از دست داده و میدهد. طبق گزارش روزنامه واشنگتن پست ( ۱۶ فوریه ) با بالا رفتن قیمت نفت به بشکه ای صد و نوزده دلار و پنجاه سنت، روسیه روزانه ۳۵ تا ۱۰۵ ملیون دلار بر در آمد نفتی ی خود افزوده است.

 

     بنابر این، نه دور زدن تحریم ها از طریق شرکت بلژیکی سویفت ( سازمان جهانی نقل و انتقال بین بانکی )، نه اعلان نفروختن نفت به شش کشور ( هلند، یونان، فرانسه، پرتقال، اسپانیا و ایتالیا) و نه پیدا کردن مشتریان جدید ( اعلان رضا نیک زاد، سخنگوی وزارت نفت ) هیچ کدام نمی‌تواند فروش نفت را به سطح پیشین باز گرداند، زیرا:

   اولاً طبق گزارش مرکز آمار جامعه اروپا ( اویرو استات ) فرانسه روزانه فقط هفتاد و پنج هزار بشگه نفت از ایران تا ربع آخر سال ۲۰۱۱ خریداری میکرده است و شرکت توتال که همه ی نفت پالایشی به مقصد فرانسه را می خریده، در ماه دسامبر سال گذشته به این خرید پایان داده است.

    ثانیاً طبق همین گزارش، بریتانیا در ربع آخر سال گذشته خرید نفت از ایران را به صفر رسانده بود. (  ۳ )

    ثالثاً گفته رستم کاظمی، وزیر نفت، مبنی بر فروش نفت فقط به کشورهایی که تحریم نفت ایران را رد کنند، با پایه و اساس سیاست پیگیری منافع ملی ( رآل پلیتیک ) خوانایی ندارد، زیرا کشورهای خریدار تا کنونی امکان خرید نفت از دیگر کشورها چون عربستان سعودی، روسیه، کشورهای آسیای میانه، کشورهای منطقه خلیج و... را دارند و این جمهوری اسلامی است که با گردن نگذاشتن به کنوانسیون منع گسترش سلاح هسته ای که خود از امضا کنندگان آن بوده است، با نفروختن نفت بازنده ی اصلی خواهد بود، گیرم که در کوتاه مدت با بالا رفتن قیمت نفت در آمد بیشتری داشته باشد. افزون بر این، چون کشورهای یونان، اسپانیا و ایتالیا که وارد کنندگان عمده  نفت از ایرانند، عضو جامعه اروپا هستند و گرفتار بحران اقتصادی، مجبورند بین فشار از جانب جامعه اروپا و فشار از سوی ایران یکی را انتخاب کنند، که قاعدتاً بدلیل نیازهای گوناگون به فشار جامعه اروپا گردن می گذارند، بدون اینکه فراموش کنیم که همین سه کشور هم مناسبات اقتصادی یکسانی با ایران ندارند. مثلاً ایتالیا در مقابل کار روی میدان های نفتی ایران بجای کارمزد خود از ایران نفت خام می گیرد. بی سبب نیست که ایران به دنبال مشتری به هندوستان پیشنهاد نفت ارزان‌تر را داده است و هندوستان در پاسخ گفته است که به تحریم ها توجهی ندارد و لی میتوان راه حلی پیدا کرد! ( ۴ ) بنابر این، پرسش اساسی این است که ایران چرا همچنان موضع تهاجمی و تنش آفرینی را ادامه می دهد؟

     واقعیت این است که در جبهه مقابل رژیم، تشتت و ناهمآهنگی وجود دارد. در آمریکا اوباما و دمکرات ها همچنان بر استراتژی فشار و تحریم اقتصادی تأکید دارند، درصورتیکه پنتاگون، وزارت خارجه و جمهوریخواهان فشار و تحریم را محکوم به شکست میدانند. ( ۵ ) در اروپا، آلمان بیشتر خط تحریم و فشار اقتصادی را دنبال می‌کند و مخالف جنگ است و کشورهای دیگر اروپا نیز کم و بیش همین سیاست را پی گرفته اند. در عین حال کشور های چین، روسیه، هندوستان و بسیاری از کشورهای امریکای لاتین روابط حسنه ای با ایران دارند. این همه از یک سو، و وضعیت پراکنده و متناقض مخالفین و اپو زیسیون رژیم از دیگر سو، زمینه مانوور و سوء استفاده را برای جمهوری اسلامی فراهم کرده است.

    طرفداران راه سبز با پیاده روی در جاده قدیمی ارتجاع مذهبی بر آنند تا همین نظام را با دستور العمل های اصلاحی آقایان موسوی و کروبی سر و سامان دهد، و همه دستگاه‌های سرکوب سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را دست نخورده باقی گذارند و با سلام و صلوات به سر منزل مقصود رسد.

     اپوزیسیون راست و رفورمیست پس از انتخابات سال ۸۸ ابتدا با حمایت از آقایان موسوی و کروبی و اخیراً هم با دخیل بستن به امامزاده ی سلطنت طلبان و شرکت در بدیل سازی های آشکار و پنهان ( نمونه ی اخیر آن نشست در مرکز اولوف پالمه در سوئد )، ترساندن مردم از انقلاب و خشونت با  استناد به شکست انقلاب ۵۷  و به هدف تبدیل آن‌ها به ابزاری جهت به قدرت رسیدن ارتجاعی دیگر، به حضیض بی‌اخلاقی سیاسی در غلطیده است. این اپوزیسیون از سویی از حقوق بشر، پلورالیسم سیاسی، جامعه سکولار و برابر حقوقی زن و مرد و حقوق ملیت ها قلم فرسایی می‌کند ولی از دیگرسو، دمکرسی ادعایی خود را می‌خواهد با نیروی نیابتی امپریالیسم و بر فراز تودها بدست آورد. ایستادن در کنار سلطنت طلبان و بنیان گذاران پیشین سپاه پاسداران سرکوب و جنایت، تکلیف این بخش از اپوزیسیون را برای مردم ستمدیده ما که طعم تلخ زندگی در هر دو رژیم را چشیده اند، روشن کرده است.

    چپ انقلابی ی معتقد به سوسیالیسم، متأسفانه چه منفرد چه سازمانی، در پراکندگی و فرقه گرایی درجا می زند. این چپ که تنها نیرویی است که کمک به خود سازمانیابی کارگران و زحمتکشان  و پیو ند آن با جنبش های اجتماعی زنان، دانشجویان، ملیت ها، معلمان، بیکاران و دگر اندیشان برای نیل به آزادی و برابری اجتماعی را در برنامه خود دارد، در جنبش های اجتماعی حضور فعال ندارد. برای جامعه ما که آبستن تحولات پرشتاب و غیر منتظره است، غیاب چپ سوسیالیست یک فقدان بزرگ است که باید هرچه سریعتر به هدف اتحاد همه جانبه نیروهای سوسیالیست و آزادیخواه و با برنامه و بدیلی مشخص جهت اثر گذاری و دخالتگری در تحولات فردای جامعه ی ما سازمان پیدا کند. در این رابطه انتقاد بی امان از کاستی های خود و آمادگی برای دیالوگ انتقادی و سازنده جهت هم فکری برای تدارک برنامه و شرکت در جنبش های کارگری و اجتماعی نخستین گام است. امروز اگر به ایجاد این اتحاد نشتابیم، فردا خیلی دیر خواهد بود.

 

 

تحریریه سایت

25فوریه 2012

پانویس ها:

 

۱ ــ خبر گزاری رویتر یازدهم و دوازدهم ژانویه

۲ ـــ روزناهه وال استریت ژورنال سه شنبه ۲۱ فوریه

۳ ـــ روزنامه وال استریت ژورنال ۱۷ فوریه

۴ ـــ روزنامه فاینانشل تایمز ۲۲ فوریه

۵ ـــ روزنامه گاردین ۱۷ فوریه